آه ای همه ی رویای برملا ی رویاروی چشمانم
درمن دو جهان تو آواره شده ست
ویرانت می کنم ویرانت می کنم
روزی که باز درراه بودم
درمن دوجهان وتو
آواره شده ست
وباغ درسایه های اقاقی می آمد
ومن جامه از تن دوجهان برکندم
کنار برکه و موج
درمن تن دوجهان آواره شده ست
درمن دوجهان تازه اتفاق افتاده ست
درمن دوجهان درا تفاق تازه رخ می داد
آوازت می کنم آوازت می کنم
باتودوجهان تازه ی من
درتو آواره شده ست
وتندیس مغاک تو
درسفرهای پر آشوب من
به دنبال وقتی بودم
از اثیرو آتش
وقتی که اثیر و آتش
به مخملی برباد
د امن می گسترد
و شراره ی
خا موش
هیس هیس پیش ازناله و زخم
عصب های قلب توو صدای من شکست
آینه ی نبود درنقطه ی صفر
به سفری درجان آسمان
که جای پای ستار ه وکهکشان را
خاکستری می گسترد
خاکستری نقاب آینه گی ی خاک
پروازی درشرار آتش
ونجوا در آشوب خارا بود که صدای من شکست
خاکستری شده بودیم به جامه ی سراپاسیاه مان
پیش وپس از
تماشای
آتش
بندی ی آتش سراپا خاکستر پوش
به خاکستری
خاموش
ودفتری درسایه های سیاه
بی خواب ولبخند
در آتش وغبار
تمام بود
9.11.2011